آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

آتلیه (سری اول)

سلام به مهربونای خودم. عکسای آتلبه رو مامان تصمیم گرفت تودو سری تووبلاگم قراربده.سری اول عکسا تکی خودم وسری دوم عکسای خانوادگی. راستی دندونای 5و6 من دراومدن و7 و8م درآستانه ظهورن.  1    2   3  4    5  6  7  8    9  10 11    12  13  14 15   16 17 18 19 20   ...
27 فروردين 1392

خوراکی های موردعلاقه من

با سلام اول ازدوستای گلم که توپست قبلی برام نظردادن ولی به علت اختلال توسایت نظرشون نمایش داده نشد معذرت می خوام . عزیزان: سارامامان درسا- مامان یلدا وسروش-آرشین- آناهیتامامان آرمیتا- مهسا- مامان سمی- آرش-مریم مامان آروین- مجید- صبا- مهدخت مامان بردیا- الهه مامان آرتین- دودانشجو- ناهید(همتونو دوست داریم وممنون به خاطر لطفتون به ما)  می خوام ارعلاقم به خوردنیها وخوراکیا براتون بنویسم وهمچنین برای خودم تاوقتی بزرگ شدم بدونم چقدرخوش خوراک وشکمو بودم.  مامانی چون شاغل بودبرای اینکه منو به غذای کمکی عادت بده  از4ماهگی غذای کمکی منو شروع کرد که شامل موارد زیربود: 1-فرنی که  هرروزخودمامان درست می کرد...
23 فروردين 1392

مسافرت نوروزی-مسیر سفراستانهای قم-مرکزی-لرستان-خوزستان(1)

سلام به همه مهربونهای صمیمی امیدوارم تعطیلات به همتون  خوش گذشته باشه وایام به کامتون باشه. همطور که تو پست قبلی نوشتم روز دوم فروردین  ساعت 6صبح ازخونه بیرون زدیم و علارغم سرماخوردگی شدید من و مامان عازم یک مسیر طولانی شدیم.من به خاطربیماری یکم کسل بودم و حسابی بابایی شده بودم .اگه بابا پشت فرمون می نشست شروع می کردم به گریه که من بایدرانندگی کنم.جلو که می نشستم همش می خواستم دنده روتکون بدم یا فرمونو بچرخونم.برای همین مامان وبابا برای اینکه ایمنی من  رو تضمین کنن به نوبت عقب می نشستن وازمن پرستاری می کردن.بیچاره مامان که به خاطر بابایی شدن من وچسبیدن من به بابایی مجبورشد بااون وضع بیمارش اکثرمسیرو رانندگی کنه وکلی خسته ...
18 فروردين 1392

اولین روز فروردین 1392

اولین روز فروردین 92 صبح زود ساعت 6:30  علارغم کار زیادمامان عازم ورزش ومراسم ویژه عید شدیم.جای شما خالی،حسابی خوش گذشت. خواندن حافظ،موزیک محلی،حاجی فیروز ورقص ،شیرینی خورون وکلی مراسم شاد ومتنوع   سفره 7سین گروه 1 فروردین 92 سفره 2  من ومامان تو دل گروه    یک عکس هنری توپ ودر نهایت  بچه های تیم به کالاسکه من کلی بادکنک وصل کردن وشبیه ماشین عروس شد روز2 فروردین صبح زود عازم سفر شدیم که بعدازبرگشت عکسای سال تحویل ومسافرتو می ذارم البته  اگه مامان وقت داشت شاید ازاونجا آپ بشیم سالی سرشار از شادکامی وتندرستی همراه بابهترین آرزوهاروبراتون خواستارم...
8 فروردين 1392

سفره های 7 سین تیم ورزشی ما در 30 اسفند 91

زنیرو بود مردراراستی                              زسستی کژی زاید وکاستی سلام پسرمامان پگاه وبابا هادی وداداش آروین بودن که پایه ثابت ورزشن نتیجه ای جزو اهل ورزش بودن نداره.یک مامان سحرخیز که مارو ساعت 6 اماده می کنه تابه گروه بپیوندیم ویک بابا خوب ومهربون که یک صبحانه توپ آماده می کنه تا مابرگردیم خونه ونوش جان کنیم نون داغ وپنیر وکره وسرشیرومربا وچای شیرین و... و یک گروه ورزشی پرنشاظ که همشون عاشق منن وبودن تو جمعشون به آدم انرژی مضاعف می ده. اینم عکسای سفره های هفت سین در30 اسفند91 ساعت 7:30 صبح که یک سری از خانمها وآقایون تیم زحمتشو کشیده بودن &nb...
1 فروردين 1392
1